اینم یه چند تا عکس و مرور این 5 ماه گذشته....
عسلیه لپوی من وقتی 2 ماهش بود.... فداش فداش... عسلیه 2 ماهه و احسان جووون تو خونه ی بابابزرگ و مادری عسلی و مادری.... عسلی و بابابزرگش.... ...
نویسنده :
mamani maryam
17:10
جاده توسکستان
اون روز شما موقع عکس انداختن یواشکی و بدون اینکه ما متوجه بشیم (ولی تو عکسا معلومه) یه پر از این گندم سبزا رو کندی و گذاشتی دهنت....نزدیک بود خفه شی عکس گرفتن رو حروممون کردی خوشگلکم ...
نویسنده :
mamani maryam
17:28
شروع کار وبلاگ
سلام به پسر خوشگلم و دوستای خوبش... پسرم این چند وقتی که شما بدنیا اومدی من حسابی سرم شلوغ بود (البته اینم بگم همه کار و بارم یه طرف،شیطونی شما یه طرف ) خب بگذریم....دیگه ترم آخر بودم و حسابی درگیر درس و پروژه....خدارو شکر که دیگه تموم شد..ولی یه وقت فکر نکنی بیخیالت شده بودماااااا.... نه قند عسلم .... همیشه کنارت بودم و هستم خلاصه ببخشید که دیر شروع به ساخت وبلاگت کردم... راستی اینم اولین عکس آتلیه ایت تو چهارمین ماه زندگیت عزیزم.... ...
نویسنده :
mamani maryam
13:08